اشارە: جمعی از خیرین، بخشدار، معاونت فرمانداری و چند نفر از مسئولان آموزش و پرورش شهرستان سراوان، در یک عمل خیری، با مراجعه به دو روستای منطقه، از نزدیک با وضعیت نابسامان آموزشی این دو روستا، آشنا شدند. 

گزارش کوتاه این سفر را از زبان یکی از حضار، می‌خوانیم: 

خداوند توفیق داد تا به همراه تعدادی از خیرین که برای دانش‌آموزان روستاهای فقیر لوازم التحریر و کیف و کفش تهیه کرده بودند در روز سه‌شنبه ۸ مهرماه ۹۳ به روستاهای اطراف گشت در شهرستان سراوان برویم، افرادی از مسئولان آموزش و پرورش سراوان و گشت همراه بودند که هماهنگی‌های لازم را انجام داده بودند و بخشدار مرکزی و معاون فرماندار از طرف فرمانداری نیز قبول زحمت کرده و همراه بودند. 

مقصد روستاهای دشتو، گیشتک و گزن بود، که در حدود نود تا صد کیلومتر از سراوان فاصله داشتند، مسیر تا ۵۵ کیلومتری آسفالت و بقیه راه خاکی بود، جاده‌ای روستایی، ناهموار با فراز و فرود و پستی و بلندی‌های فراوان در میان کوههای سیاهان شمال غربی شهر گشت، مجموعه این روستا‌ها حدود ۱۱۵ خانوار جمعیت دارند که تا هنوز برخی به شکل عشایر و کوچ‌نشین زندگی می‌کنند. 

نخستین روستا دشتو بود با ۷۰ خانوار جمعیت و یک مدرسه‌ی نوساز یک کلاسه، اما بدون میز و صندلی و دانش‌آموزان دختر و پسری که کنار هم، بر دیوار تکیه زده و نشسته بودند و یک خانم معلم، ظاهراً مشغول تدریس بود که اظهار داشت: «من قبلاً معلم اینجا بوده‌ام، اما الان منتقل شده‌ام و تا هنوز برای اینجا معلمی نفرستاده‌اند.» کلاس بدون میز و صندلی و پنجره‌های بدون شیشه مرا شگفت‌زده کرد. علت مشکل را پرسیدم گفتند که آموزش و پرورش شهر گشت کمبود داشته و از اینجا جبران کرده، با خود گفتم بیرون کشیدن میز و صندلی از زیر پای دانش‌آموزی که جز خدای واحد، فریادرسی ندارد چقدر شیرین است؟! 

در این روستا ۲۶ دانش‌آموز در شش مقطع به نوعی مشغول تحصیل بودند، بعد از توزیع لوازم همراه میان دانش‌آموزان و گرفتن عکس یادگاری توسط عکاس آموزش و پرورش، روستا را به قصد روستای گیشتک که در ناحیه غربی و در فاصله هفت یا هشت کیلومتری این روستا قرار داشت حرکت کردیم، مدرسه این روستا میان تعدادی خانه و کپر‌های پراکنده و با فاصله کافی، قرار داشت؛ اما شگفت آنکه در اینجا تا هنوز سال تحصیلی شروع نشده بود و قفل و زنجیر بر در کلاس تا هنوز گشوده نشده بود و نه از معلم خبری بود و نه از دانش‌آموزان نشسته بر روی صندلی‌های خاک گرفته، فقط چند نفر پسر و دختر، در سن دانش‌آموزی در حیاط بی‌حصار مدرسه نشسته بودند، مدرسه کوچک خان. با دیدن خودروهای رسیده تعداد دیگری نیز به این جمع دانش‌آموزی پیوستند، وسایل همراه به آنان داده شد و روستا را به مقصد آخرین روستا ترک کردیم مدرسه روستای آخر، یعنی روستای گزن (با زای مشدد) که ۲۵ خانوار داشت سر و وضع بهتری داشت و حدود ۳۴ دانش‌آموز دختر و پسر سر کلاس نشسته و از تنها معلم خود کسب فیض می‌کردند و بعد از توزیع لوازم‌التحریر و کیف و کفش در میان دانش‌آموزان و گرفتن عکس یادگاری و صرف صبحانه، روستا را ترک کردیم و به سمت شهر حرکت کردیم و این سفر چهار ساعته با خاطراتش، پایان یافت. 

تفاوت امکانات آموزش و پرورش در شهر‌ها و روستا‌ها به مانند تفاوت در دیگر امکانات همیشه معضلی برای کشور بوده است و سبب مشکلات فراوان گشته است، اما در این مورد بحث کمبود امکانات نبود، بلکه مشکل، نبود امکانات بود، و البته بحث ما کیفی هم نبود تا از کیفیت سخن بگوییم، آنجا که کمیتی وجود ندارد، چگونه می‌توان سخن از کیفیت به میان آورد؟ چگونه دانش‌آموزان می‌توانند با خیال راحت در یک کلاس بدون میز و صندلی و موکت با پنجره‌های بدون شیشه درس بخوانند؟ در آن هوای سرد زمستان در کوهستان‌های سیاهان که سرمای آن معروف است و اداره‌ای که از دادن به موقع یک معلم ناتوان است چگونه می‌تواند چراغ و نفت این مدارس را تامین کند؟ و این چنین بود که سفر با اندوه و این پرسش پایان یافت که مسیر کسب دانش در سرزمین من به کدامین سوی می‌رود و این جاده ناهموار تبعیض تا کی برقرار خواهد ماند؟!